جدول جو
جدول جو

معنی قاضی لاغر - جستجوی لغت در جدول جو

قاضی لاغر
(غِ)
احمد سیستانی. از مشاهیر شعرای ایران است. رجوع به لاغری قاضی و قاموس الاعلام ترکی ج 5 ص 3965 و ریحانه الادب ج 3 ص 406 و آتشکدۀ آذر ص 83 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَِ)
قاضی طاهر،). صاحب تاریخ سیستان ذیل عنوان: ’آمدن امیربیغو به سیستان’ آرد: هم بدین سال (465 هجری قمری) دیگر باره آمدن ملاحده بدیه ربحن (؟) و حصار بستدن و بردن قاضی طاهر [و] قاضی مسعود را به روز چهارشنبه پنجم جمادی الاخر [ه] بسال پانصد و نود، و یکی شدن لشکر سیستان و غور و خراسان بدر قاین [و] کشتن ملحدان. (تاریخ سیستان 392)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
ابن محمد علی، مشهور به قاضی. متوفی به سال 1312 هجری قمری ابن محسن قاضی تبریزی طباطبائی از اکابر علمای امامیۀ تبریز عصر حاضر بوده و مراتب علمی را با محاسن عمل توام داشته است. وی به سال 1285 در تبریز متولد شد و مقدمات علوم عربی و فقه و اصول را در همان شهر از دانشمندان وقت فراگرفت و به سال 1308 برای ادامۀ تحصیلات به عتبات عزیمت نمود و در اخلاق به حوزۀ قطب العارفین ملاحسینقلی همدانی و در فقه و اصول به درس حاج میرزا حبیب الله رشتی و فاضل شربیانی و ملا اسماعیل قره باغی حاضر شد و سپس به تبریز مراجعت کرد و پس از چند سال باز عازم نجف گردید و در حوزۀ درس آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و سید محمد کاظم یزدی و دیگران حاضر شد و به اجازه های چندی در اجتهادو روایت نائل گشت آنگاه به سال 1324 به تبریز مراجعت کرد. تألیفاتی دارد. او راست: 1- حاشیۀ رسائل شیخ انصاری. 2- حاشیۀ ریاض المسائل. 3- حاشیۀ فصول الاصول. 4- حاشیۀ مکاسب شیخ. 5- الخیارات و اقسامها واحکامها. 6- الدرر الغرویه فی الفوائد العلمیه. وی به سال 1366 هجری قمری در تبریز وفات کرد و به قم نقل شد و در آنجا مدفون گردید. (ریحانه الادب ج 3 ص 263)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان طارم بالا بخش سردان شهرستان زنجان، در 44هزارگزی شمال باختری سردان و 2هزارگزی راه عمومی واقع و موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر است، 120 تن سکنه دارد، آب آن از رود خانه چال و محصول آن غلات و انگور و گردو و انار و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
قاضی قاضی ناصر، مؤلف صبح گلشن این بیت را از او نقل کرده است:
چه اعتماد کند کس به وعده ات ای گل
که همچو غنچه زبان در ته زبان داری.
و جای دیگر از وی نشانی دیده نشد
لغت نامه دهخدا